Saturday, April 10, 2010

شطرنج باز


!های! شطرنج باز
به روزی فکر کن که شاه مهره ات
خسته از سلطنت در چهارچوب زرین جهان کوچکش
هوای عاشقی در نقره فام بی انتهای طبیعت کند

هوای رهایی و پرسه زنی در پیچ و خم کوچه های مه زده
بر دربخانه ی دختر گلفروش سرزمین دشمن

و فرمان بدهد به اعزام یک کرور بوسه،
بی سلاح، بی زره، بی اسپ و رخ
تا بنشینند بر لبان دخترکی که نوا سر میدهد
خانم! آقا!
گل تازه بخرید

2 comments:

  1. خیلی خوشحالم که من اولین کسی هستم واست کامنت می ذارم

    چه خوش آغاز کرده ای

    ReplyDelete
  2. اصلا کی گفته تو هر خونه یک مهره باشه؟ شاید اسب سیاه و فیل سفید بخوان از خاطرات دشت و جنگل گپی بزنند. شاید قلعه پوچی جنگ رو فهمیده و بخواد به سرباز دشمن حتی پناه بده.

    ReplyDelete