Thursday, June 10, 2010

گیم_اوور

عشق و عاشقی مراحل داره، برای رسیدن به اوج باید از یک مرحله به مرحله ی بعد صعود کرد... بلد نباشی یا بترسی بری مرحله ی بعد، گیم-اووِر می شی

وقتی همه خوابند

وقتی همه خوابند ... عشق بازی با موسیقهای خوب و پرسه زدن لا به لای ذهن نویسندگان خوب

لحظه

این لحظه، آینده ی لحظه ی پیش هست که فدا کردیم تا بهش برسیم. و ما در این لحظه افسوس میخوریم که چرا لحظه ی پیش رو از دست دادیم و داریم فکر می کنیم چه کنیم که لحظه ی بعدی پرفکت باشه. و باین ترتیب این لحظه هم داره به ف*ک فنا میره

Wednesday, June 9, 2010

فرهنگ گفتگو

یکی به این آمریکاییها حالی کنه که ما ایرانیها توی روابط دونفره مون هم فرهنگ گفتگو نداریم، چی میگه این سوزان رایس باز حرف از گفتگو با حکومت مخ بلاک شده ی معلوم الحال ایران میزنه؟ اینا هم ادعای مدیریت جهان رو دارن ولی اندازه ی گاو از فرهنگ کشورهای دنیا نمی فهمندها

الکی

رابطه ای که الکی به هم بخوره، الکی هم شکل گرفته ... جهان رابطه های الکی ... جهان الکی

نسل فوتوریست

قهوه فوری، چای فوری، غذای فوری، قطار فوری، عشق فوری، جدایی فوری، ازدواج فوری، طلاق فوری، مدرک فوری، پروژه فوری، خرابی فوری ... ما نسل لذت نبردن از زمان حال، ما نسل فوتوریستیم

Tuesday, June 8, 2010

بن بست

بن بست پایان راه نیست اگر که پرواز را آموخته باشی

مذهب

مذهب، تلخ ترین و کثیف تریب فریبی بود که جامعه مرا به آن آلود

آیریش کافی

نگاهش به زندگی تلخ و سیاه و در عین حال خوش عطر و مسحور کننده بود، درست مثل آیریش کافی

فریب

زن زانو زد و مقدسات به ارگاسم رسیدند

برده داری مدرن

وقتی پارتنرت فکر میکنه صاحبته و در عین حال تلاش میکنه به فردیتت احترام بذاره

نقطه نگاه تاریخ

آقای جمهوری اسلامی! خیلی حالم از بلاهایی که سر من آوردی و سر خونه م و مردم کشورم میاری به هم میخوره، ولی وقتی فکر میکنم که کجای تاریخ ایستادم احساس غرور میکنم

محبت بی جا

شکنجه دهندگان مهربان، دست از سرم بردارید

فرهیختگی اصیل یا تیترخوانی

به هیچ شکلی نمیتونم قبول کنم که فرهیختگی - اگر که درونی شده باشه و قشری و پز و ادا نباشه - لزوما نباید روی تمام ابعاد و جزئیات و انتخابها در زندگی آدم تاثیر بذاره

مردان سیاست و زنان

مردان عرصه ی علم و سیاست و هنر بدنبال زنان ممه سیلیکونی و لب ژلی و گونه پروتزی - اینجا فرهنگ ایرانی تصمیم میگیرد

سوئیچ

دلدادگی بسه دیگه، دلبری کنیم

نداشتن

سکوتها همانقدر به یک قطعه موسیقی زیبایی میدهند که نتها، و نداشتن ها همانقدر به زندگی معنا، که داشتن ها

...

بوی خوش زن ... لمس خوب مرد

تحلیلگران سیاسی ما

بعضی تحلیل نویسان سیاسی هم در گودرشون وبلاگهای صورتی با قلب و پیشی و اینا رو فالو میکنند

Friday, June 4, 2010

تهی

و اینگونه بود که باز من تهی شدم از چیزهای خوب غیرعاقلانه

عشق

انقدر عشق تو وجودم هست که فکر میکنم یک نفر به تنهایی نمی تونه بارشو به دوش بکشه

پستی

فریب دادن کار بدیه، توهین به شعور اما کار پستیه ... بد باش ولی پست نباش

کودک درون

کودک درونم دلش میخواد بشاشه به زندگی بعد تازه با دست هم تق تق بکوبه وسطش که همه جا بپاشه

راه رفتن

گاهی به این فکر میکنم که ما با پا روی زمین راه میریم یا با سر تو هوا؟

بلا

هیچ خدایی به ما صدمه نمیزنه، اگر که خداپرستان دست از سرمون بردارند

اصلاحات

حکایت تغییر و اصلاح در ساختار حکومت دینی حکایت اون میمونیه که هربار هلو میخوره هسته شو درمیاره، به کونش اندازه میگیره، هسته رو میذاره داخل هلو و بعد هلو رو میخوره چون یه بارکه بدون اندازه گیری هلوی هسته دار خورده بود کونش پاره شد ... یک بار و برای همیشه باید بفهمیم که هسته رو باید بنداریم دور ... مذهب از حکومت باید جدا بشه

خرداد 88

آینده، امید، شوق، سبز، قرمز، لبخند، همدلی، دستها، عشق، موسیقی، شادی، تغییر ... انتظار، تشویش، فریب، شوک، ناباوری ... خشم، اشک، فریاد، مشت، اعتراض، حقوق، سکوت، همراهی، ضرب و شتم، باتون، دستگیری، گاز اشک آور، ضد شورش، لباس شخصی، فرار، حمله، آتش، سنگ، سرکوب، اسارت، شکنجه، کهریزک، اوین، تجاوز، گلوله، خون، شهادت ... نفرت، کینه، انتقام ... خرداد 88

تهوع

ذهن و روانم حالت تهوع داره

عروسی خون

لورکا، لورکا، لورکا ... اگر جوانانِ عروسیِ خونِ تو را به جرم عاشقی به مسلخ میبرند، در سرزمین من آنان را به جرم زیبایی به بند میکشند ... کو مجالی برای عاشقی؟

آزادی بیان

آزادی بیان از نگاه یک دیکتاتور: همه آزادی دارند، قبل از بیان اما

... باز

... باز من دیوانه ام ... مستم

دگردیسی

به گفته یکی از دوستان، ما از معدود نسل هایی هستیم که فرآیند دگردیسی یک روضه خون به یک امام رو شاهد بودیم ... افتخاریه واسه خودش

فراموشی

فراموش هم بکنم؟ ... نه، نکن

وب

وب انقدر دنیا رو انقدر فشرده و کوچیک کرده که خیلی چیزا تو این فرآیند ازش افتاده بیرون ... از جمله بیان احساس، اونطوری که هست

نمایشنامه

... پرده ی سوم: بی حال افتادم روی تخت

ساقی

الا یا ایها الساقی ... از ابسولوت خوشم نیومد مارتینی بده
خواهرم، حجاب تو کوبنده تر از مشت من است - امضا: پهلوون پنبه

پیامبر درون

پیامبر درونم داره دست و پامیزنه که برگزیده و متفاوت باشه ... طرفدار و سینه چاک جمع کنه ... آتئیست درونم اما هی با منطق میکوبه توی سرش

روابط انسانی

روابط بین آدمها هم رسم غریبی داره ... اگه توش غرق بشی کارت تمومه ... اگه نخوای غرق بشی سهم جزیره ت انقدر کوچیک میشه که فقط خودت روش جا میشی

روز مادر از نوع ایرانی

امروز تو ایران روز مادر بوده؟ ای کاش روزی بیاد که توی تقویم ایران هم یه روز به مادر اختصاص داده بشه ... بدون وصل کردنش به هیچ شخص یا مناسبتی ... برای همه ی مادران، با همه ی اعتقادات

خاتم الانبیا

اگر حضرت آدم باندازه ی حضرت محمد باهوش بود و خودش رو خاتم الانبیا معرفی میکرد بشریت اینطور ناجوانمردانه به ف ا ک نمی رفت

بی تو

زندگی بدون تو مثل دفتر نتی ست که فقط یک خط حامل دارد

رقاص

یه زمانی مد بود که تماشاچیا برای اونی که روی صحنه زیر نورافکن میرقصید کف میزدن ... الان مد شده واسه اونی که سیاه مست افتاده کنار صحنه و بالامیاره کف میزنن ... مهم نیست صحنه کجاست ... مهم اینه که واسه کی کف میزنن ... رقاص اونه