Saturday, April 3, 2010

شکر تلخ




زمانه ی تلخیه، تلخ ... هرچی با خودت کلنجار میری که باهاش کنار بیای، فایده نداره انگار، یه جایی کم میاری ... پس میزنی
میخوای بشی خود خودت، اون خودی که زیر هزاران لایه دفنش میکنی که بتونی با زمانه کنار بیای، از همه چی بدت میاد، میگی از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟

جوابی نیست
...

دوباره سرتو میندازی پایین و راه میفتی
خاموش، سنگین، صبور...


No comments:

Post a Comment